سخت بود رفتنت.
اما...
سخت تر ، دروغ گفتن بود ، به خودم.
سخت تر ، بازی ِ نقش تو بود ، برای خیالم.
سخت تر ، گرم کردن آغوشم بود ، جای تو.
... ... ... سخت تر ، بند آوردن اشکهایم بود ؛ جای دستانت..
سخت تر ، خاک کردن روحم بود ..
سخت تر ................
مردنم بود
بی تو ...
+ تاريخ جمعه 29 مهر 1390برچسب:,ساعت 19:11 نويسنده بهار |

دلم دلتنگ توست...

 

این همه غرور چرا...؟

تاکی دلنوشته هایم را یواشکی درگوش تو زمزمه کنم...؟؟

خسته ام از این بازیه بی سر وته...

کاش میشد...!!

ممنوعیت هارا ازمیان برداشت...

+ تاريخ چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:,ساعت 18:34 نويسنده بهار |

دوست دارم که.....

یه اتاقی باشه گرمه گرم ... روشنه روشن ... تو باشی، منم باشم ...

کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید ... تو منو بغلم کنی که نترسم ...

که سردم نشه ...که نلرزم ... اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار ... پاهاتم دراز کردی ... منم اومدم نشستم

 
جلوت و بهت تکیه دادم ...

بهت می‌گم چشماتو می‌بندی؟ میگی آره! بعد چشماتو می‌بندی ... بهت می‌گم برام قصه می‌گی تو گوشم؟می‌گی آره!

بعد شروع می‌کنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن ... یه عالمه قصة طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی‌شن ...

می‌دونی؟ می‌خوام رگ بزنم ... رگ خودمو ... مچ دست چپمو ... یه حرکت سریع ... یه ضربه عمیق ... بلدی که؟

ولی تو که نمی‌دونی می‌خوام رگمو بزنم ... تو چشماتو بستی ... نمی‌دونی من تیغ رو از جیبم در میارم ...

نمی‌بینی که سریع می برم ...

می‌بینی خون فواره می‌زنه ... رو سنگای سفید ... نمی‌بینی که دستم می‌سوزه و لبم رو گاز می‌گیرم که نگم

آااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی ...

تو داری قصه می‌گی... من شلوارک پامه ... دستمو می‌ذارم رو زانوم ... خون میاد از دستم می‌ریزه رو زانوم و از

زانوم می‌ریزه رو سنگا ... قشنگه مسیر حرکتش! قشنگه رنگ قرمزش ...

حیف که چشمات بسته است و نمی‌تونی ببینی ... تو بغلم کردی ... می‌بینی که سرد شدم ... محکمتر بغلم می‌کنی که گرم بشم ...

می‌بینی نامنظم نفس می‌کشم ... تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت! می‌بینی هر چی محکمتر بغلم

می‌کنی سردتر میشم ... می‌بینی دیگه نفس نمی‌کشم ... چشماتو باز می‌کنی می‌بینی من مردم ...

می‌دونی؟

من می‌ترسیدم خودمو بکشم! از سرد شدن ... از تنهایی مردن ... از خون دیدن


وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم ... مردن خوب بود، آرومِ آروم ... گریه نکن دیگه! ... من که دیگه نیستم

چشماتو بوس کنم بگم دلم می‌گیره‌ها ! بعدش تو همون جوری وسط گریه‌هات بخندی ... گریه نکن دیگه خب؟

دلم می‌شکنه... دلِ روح نازکه ... نشکنش خب...؟
 
+ تاريخ چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:,ساعت 18:26 نويسنده بهار |

حلالم کن منو عشقم حلالم کن که مجبورم


که راهی جز گذشتن نیست حلالم کن که معذورم


حلالم کن اگه حالا تورو تنهات میذارم

 

نه این دل جای دیگه ست و نه از عشق تو بیذارم


حلالم کن اگه گفتم توبا دیگری خوشبختی

 

اگه میرم بدون تو نگو بی عشق و سرسختی


بگو وقتی دارم میرم با اون آروم آرومی


حلالم کن که میدونم تو حالم رو نمیدونی


حلالم کن که با چشمات بهم گفتی دوسش داری


بذار داغون شه این قلبم بگو تنهاش نمی ذاری


حلالم که اون بیشتر لیاقت تورو داره


که میدونم واسه چشم تو چیزی کم نمی ذاره


حلالم کن نگو ستاره،گه هنوز چشات به راهه


میرم و کاش میدونستی دل من هم بی گناهه


حلالم کن که با رفتن نمیره عشقت از یادم


حلالم کن که گریونم که عشقت داده بر بادم

 

حلالم کن منو عشقم حلالم کن که مجبورم

 

که راهی جز گذشتن نیست حلالم کن که معذورم. .
+ تاريخ چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:,ساعت 18:23 نويسنده بهار |

 
  • جمله فلسفی از یک جوان ایرانی :
  • هیچگاه در قلب خود هراس راه ندادم ، من از مرگ نمی ترسم
  •  من از چیز هایی می ترسم که
  • پس از مرگ در کامپیوترم پیدا خواهند کرد
+ تاريخ چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:,ساعت 13:42 نويسنده بهار |

مراقب قلب ها باشيم وقتی تنهاییم، دنبال دوست می گردیم

پیدایش که کردیم، دنبال عیب هایش می گردیم

وقتی که از دست دادیمش، دنبال خاطراتش می گردیم و همچنان تنها می مانیم

هیچ چیز آسان تر از قلب نمي شکند

ژان پل سارتر

+ تاريخ چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:,ساعت 13:34 نويسنده بهار |

کفر و دین در بر عشاق نکوکار یکی است

کعبه و بتکده و سبحه و زرنار یکی است

اگر از دیده تحقیق به عالم نگری عشق و معشوقه و عاشق ، دل و دلدار یکی است

مختلف گر چه بود درد من و درمانش خوشدلم زانکه طبیبم یک و عطار یکی است

+ تاريخ چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:,ساعت 13:30 نويسنده بهار |

میخواهم برایــت تنهـایی را معنــی کنم
در ساحل کنار دریا ایستاده ای
هوای سرد،صدای مــوج،انتــــظار انتظار انتظـار، به خودت می آیی،یادت می آید
دیگر نه کســی است که از پشت بغلت کند،نه دستی که شانه هایت را بگیرد
نه صدای که قشنــگ تر از صدای دریــــا باشد
... اسم این تنهــایی است
هــر روز یکبار،هر بار یک دفــعه، هر دفعه یک خــط بنــویس
تا شاید بعد از عمری بفهمی با من چه کردی .....!
+ تاريخ دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:36 نويسنده بهار |

شاید طبق معمول با یه شیشه مارتینی مستی
یا با دوست پسرت داری توی پارتی میرقصی
یا شایدم اون و مثل من آزارش میدی
یا خیلی ولو روی تخت ماساژش میدی
مثل من حرصت میدی که دیوونه بشی
... سرش داد بزنی بگی تو خونه بشین
بگی جای نرو دوره همرو خط بکش
ولی خودت جلو آینه بکشی خط چشم
که به قرارت برسی و تو با اون باشی
میگن شیفتش شدی تابع قانوناشی
آخه مگه یه آدم تا این حد میشه بی رحم
نبودی ببینی تو نبودت چی کشیدم
آواره کوچه خیابونا شدم عین بی خونه ها درست عین دیوونه ها
با خودم حرف میزدم میگفتم بر میگرده میاد میمونه پیشم
فکر میکردم میدونی نباشی دیوونه میشم
+ تاريخ دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:34 نويسنده بهار |

 

+ تاريخ دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:29 نويسنده بهار |

خدایا به خاطر سیب از بهشت انداختیمون بیرون به خاطر اب انگور میندازیمون جهنم کلا با میوه مشکل داریا
+ تاريخ دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:27 نويسنده بهار |

دست بینداز / تمام ِ دوئل ها را

شلیک / اتفاق ِ بوداریست که حوالی ما میفتد

تو از گردنم با طناب ها / به عرفان میرسی
...
من زنجیره ای ترین قتل ها را برایت / نسخه میپیچم

حرف ها بماند برای آن دنیا

که روحمان از هیچ چیز خبر ندارد ......
+ تاريخ دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:19 نويسنده بهار |

روزِ خوبی است
فردا عصر
تو آخرین سیگارت را می‌کشی
برایِ آخرین بار فکر‌هایت را می‌‌کنی‌
آخرین نامه ی من را پاره می‌ کنی‌
...آخرین نامه ی خودت را می‌نویسی
آخرین نگاه را به این خانه میکنی‌
چمدانِ کوچکت را بر میداری
هوا بارانی است
و تو
.
.
.
نمی‌روی
روز خوبی است
فردا عصر
+ تاريخ دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:17 نويسنده بهار |

داستان‌هایت را دوست دارم
حکایت یک نیمکت خالی‌ نیست
عصر یک غروب دلگیر جمعه نیست
درخت خشک منتظر مانده به تبر نیست
قصه مرگ مجنون و سوگ لیلی نیست
... مرز بین دست‌ها و صحبت از فاصله نیست
داستانت پر از دشت‌هایِ سبز زیر آفتاب
پر از صدای نم نم باران
پر از مهربانی جاری در هر کلام
پر از رویا ... پر از خواب شیرین
داستانت پر از قصه‌های با هم بودن است
بخوان برایم عشق من..بخوان برایم
اگر شد مشتت را باز کن برایم
هوس شکوفه کرده ام
بهار من
بهار من
بهار من
+ تاريخ سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:9 نويسنده بهار |

وفادارى؟ ....... خدا بیامرزدش
صداقت؟ .... یادش گرامى
غیرت؟ ..... به احترامش یك لحظه سكوت
معرفت؟ ..... یابنده پاداش میگیرد
......عشق؟ ..... از دم قسط..
واقــعـا به کـــجــا چــــنــیــــن شـــــتـــابـــــا ن؟؟؟

+ تاريخ دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:,ساعت 19:8 نويسنده بهار |

سلاحی که باهاش با من می جنگیدی ،

 علاقه من بود بهت ، الان دیگه دووست ندارم ،

بدبخت خلع سلاح شدی ،

بشین رو زمین دستاتو بذار رو سرت ،

بلاخره اون روی سگم بالا اومد

+ تاريخ دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:,ساعت 19:5 نويسنده بهار |

delam bad jor gerefte aslan hosele hich kari ro nadaram

mr az ye traf ba khanevadam sare in ke man mariz hastam alan dishab ba mam

davam shod behesh goftam bayad khonamono avaz mikonim

man badam miad kasi behem tohin konam dishab mam khast z bezane be mr ama

nazashtam khanevade mr be man hichi nagoftan ta behal

vaghean khaste shodam az in zendgi kofti

mikham khodamo rahat konam hich kas dostam baram aslan mohem nist dg che etefaghi

baray ki

miofte hame ye modat gerye mikonan bad tamom mishe man ke az amir

moham tar va aziz tar nistam be andaze donya delam gerefte

mikham bemiram

+ تاريخ دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:,ساعت 18:49 نويسنده بهار |

 

 

 

 

 

+ تاريخ جمعه 15 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:45 نويسنده بهار |

حتما ً قبـل ِ خواب ببـوسیـدش ♥! حتی اگه با هم دعـوای ِ بـدی کرده باشیـد ♥ ببـوسیـدش ♥ ... حتی اگه بهتـون گفته باشه از این زنـدگی ِ کوفتـی خسته شـده ♥ ببـوسیـدش ♥! حتی اگه برچسـب ِ ” بد اخـلاق ” بهـتون چسبـونده باشه ♥ ببـوسیـدش ♥! حتی اگه بهتـون گیر ِ بیخـود داده باشه ♥ ببـوسیـدش ♥! گفته باشه از لباسـی که شما عاشقشین متنفـره ! ♥ نفهمیـده باشه شما موهـاتون رو مِش کردین ♥!ببـوسیـدش ♥ حتی اگه بـوی ِ عرق و خستگی میـده ♥ ببـوسیـدش ♥! حتی اگه یـادش میـره جواب سلام ِ شما رو بـده ♥ ببـوسیـدش ♥! حتی اگه خیلی وقته براتـون گُـل نخـریده ♥ ببـوسیـدش ♥! وقتی زیرپیـرهنی سفیـد ِ حلقه ای پوشیـده و بـازوهای ِ سفیـدش رو با اون پیـچ ِ ماهیچه ای ِ مردونه انداخته بیـرون ♥ وقتی صورتش ته ریش ِ جذابی داره ♥ وقتی صداش خسته ُ خمار ِ خوابه ♥ ببـوسیـدش ♥! حتی اگه شما رو رنجـونده و غـرورش نمیذاره دلجـویی کنه ♥ ببـوسیـدش ♥! حتی اگه گرسنه اس و با شما مثل ِ آشپـز ِ دربـارش برخـورد می کنه ♥ ببـوسیـدش ♥! حتی اگه یادش میـره ازتـون تشـکر کنه ♥ ببـوسیـدش ♥! وقتی براتـون یه آهنگ ِ جدیـد میذاره و می گه ♥ ” اینـو برای تـو آوردم ! ” ♥ وقتی تو چشـاش پـُر ِ خواستنه ♥ وقتی دست های ِ ظریـف ِ دختـرونه تـون میـون ِ دستای ِ زمخت و مردونه اش گم می شن ♥ ببـوسیـدش ♥! حتی اگه از عصبانیت داریـد دیوونه می شید ♥ ببـوسیـدش ♥! حتی اگه شما رو با مادرش مقایسه می کنه .. ببـوسیـدش ♥! حتی اگه با حرص می خوایید از خونه بزنیـد بیـرون و اون محـکم بـازوهاش رو دورتـون حلقه می کنه و وسـط ِ جیـغ های ِ شما با خنـده می گه ♥ ” عزیـزم ؛ کجا می خـوای بـری این وقته شب ؟ ببـوسیـدش ♥! وقتی ناغافلی لباسـی رو خریـده که هفته ی پیش ♥ پشت ِ ویتریـن دیدین و فقـط یه کلمه گفتین این چه خوشگله ♥! ♥ وقتی دست هاش پـُر از خریـد خونه ان و درُ با پـاش می بنـده ♥ وقتی با نگاهـی پـُر از تحسین سر تا پاتـون رو برانـداز می کنه ♥ ببـوسیـدش ♥! حتی اگه تـوی ِ شرکـت پیـاز خورده و تا موهاش بـو میدن ♥ ببـوسیـدش ♥! حتی اگه با دوست هاش تلفنـی یک ساعـت حرف می زنه و شامتـون سـرد شده ♥ حتی اگه رو دنـده ی ” نه ” گفتن افتـاده ♥ ببـوسیـدش ♥! وقتی شمـا رو وسـط ِ آرایش کردن می بوسه ♥ وقتی باهاتـون کُشتـی می گیـره و مثل ِ پـَر از رو زمین بلنـدتون می کنه ♥ ! وقتی تو دلتنگی هاتون داوطلبانه می بردتـون بیـرون و شما رو تو شهـر می گردونه ♥ ببـوسیـدش ♥! حتماً قبـل خـواب ببـوسیـدش ❤ !شایـد فـردایی نباشـه ❤ ♥ ♥شایـد شما فـردا نباشیـد

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

+ تاريخ پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:,ساعت 21:33 نويسنده بهار |

salam dojtan

az hame adama badam miad az iman ey kash parsa aslan kasi be name dost nadasht

iman daghonam

kard mage shkhsiyat be makane onam behem tohin kard delam azash gereft

omidvaram past va khar beshe dokhtara dastamalesh konan

parsa hame daram mishkonanam ye kash man bemiram delam gereft mikham

bemiram dishab khodamo mikhastam bendazam jelo mashin ama...

dg donya baram arzashesh nadare hamash gerye mikonam zaf shodam

khodaya hadaghal nasim khobe pisham hast

omidavaram iman badbakht she va rozi hezar bar arezoy marg bokone

+ تاريخ پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:6 نويسنده بهار |


ادامه مطلب
+ تاريخ پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:14 نويسنده بهار |


ادامه مطلب
+ تاريخ پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:14 نويسنده بهار |

هوای گریه دارم تو این شب بی پناه دنبال تو می گردم دنبال یه تکیه گاه دنبال اون دلی که تنهایی رو می شناسه دستای عاشق من لبریز التماس هزارو یک شب من پر از صدای تو بود گریه ی هر شب من فقط برای تو بود . سکوت شیشه ایمو صدای تو می شکنه تو آسمون عشقم شعر تو پر میزنه با تو دل سیاهم به رنگ آسمون تو بغض من می شکنن شعرای عاشقونه ......

+ تاريخ دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:,ساعت 18:1 نويسنده بهار |

یه پنجره با یه قفس یه حنجره بی هم نفس سهم من از بودن تو یه خاطرست همینو بس تو این مثلث غریب ستاره هارو خط زدم دارم به آخر می رسم از اونور شب اومدم . یه شب که مثل مرسیه خیمه زده رو باورم می خوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم بزار که کوله بارمو رو شونه ی شب بزارم باید که از اینجا برم فرصت موندن ندارم داغ ترانه تو نگام شوق رسیدن تو تنم تو حجم سرد این قفس منتظر پر زدنم من از تبار غربتم از آرزو های محال قصه ی ما تموم شده با یه علامت سوال؟

+ تاريخ دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:59 نويسنده بهار |

راحت بخواب ای شهر آن دیوانه مرده است

در پیله ی ابریشمیش آن پروانه مرده است

×

در تنگ دیگر شور دریا غوطه ور نیست

آن ماهی دلتنگ خوشبختانه مرده است

×

یک عمر زیر پا لگد کردند او را

اکنون که می گیرند روی شانه مرده است

×

گنجشکها از روی شانه هایم برنخیزید

روزی درختی زیر این ویرانه مرده است

×

دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش

آن شمع را خاموش کن ! پروانه مرده است . .

+ تاريخ جمعه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 22:6 نويسنده بهار |

salam dojtan:

bazi oghat dele adam badjori migire enghadar migire ke abr cheshmat hamash mikhad baron bebare

emroz zan divonei ra didam ke baray mosaferan

otobosi dast tekan midad chera?

emroz fahmidam az adami kam taram dar sorati ke sartaram?

vaghean azab avare ke be khatere dgaran az khodet begzari ye joray azab avare va vaghean man ro asabi mikone man bayad az khodam begzaram

be khatere chizha ya kasani ke mikham tarkeshon konam va dosteshon...

nemidonam bayad beram ya bayad bemonam

gharar nadaram kabose lahzeham raftane

man hata dg be arezo kodakimam nemiresamin hese badi ro dar man

zende mikone

hese sarma hese marg hese tanhay asabiam man daram az hame chim migzaram

bazi oghat enghadar aziyat misham ke nafasam migire

hese rozi ro dar man zende mikone ke az daste harzei khiyaboni be kasi panah ovordam ke jariham kard

badesh be adami panah ovoradam ke komakam kard ama onam baghi nabod ama alan kasi ro az dast dadam ke...

nemidanam shayad rozi manam harzei khiyaboni besham.

+ تاريخ جمعه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 21:51 نويسنده بهار |